سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

تحصیلات، تجربه و کیفیت زندگی یک آدم عصبانی

    نظر

در اقوام ما خانمی هست که بعد از دیپلم ازدواج کرده، دانشگاه نرفته، برای بزرگ کردن بچه‌هایش یک کتاب یا حتی مقاله نخوانده، اصلا برای خودش هم کتاب نمی‌خواند. زندگیش محدود شده به خریدن لباس و عطر و غر زدن و ناراضی بودن. برای تربیت بچه‌ها فلسفه‌ای ندارد و با اینکه زن آرامی است و کم عصبانی می‌شود اما کتک زدن برایش ابزار تربیتی است. بچه‌هایش هم مثل دختر من کم رو، بی‌اعتماد به نفس و در هم برهم هستند.

اوایل از اینکه دختر من شبیه بچه‌های او باشد اکراه داشتم. با خودم می‌گفتم من دانشگاه رفته‌ام، در مورد دوران باداری و شیردهی و غیره سعی کرده‌ام اطلاعات کسب کنم، خیر سرم درباره تربیت کودک کتاب خوانده‌ام برای دخترم چقدر کتاب می‌خرم و کلا من که خیلی با او فرق می‌کنم پس چرا حاصل تربیت هر دوتای ما یک جور شده‌اند. یعنی اگر دختر من را بگذارند کنار بچه‌های او از نظر رفتار و ادب و آداب اجتماعی مثل هم هستند! حتی رفتار شوهرش با او مثل رفتار شوهرم با من است با اینکه گمان می‌کردم ما از نظر شخصیتی خیی متفاوت هستیم. هر چند این افکار، ناشی از  تحقیر او و بالا بردن خودم نبوده بلکه ناشی از یک علامت تعجب بزرگ بوده که پس آنهمه دانشگاه رفتن، کلاس‌های جورواجور رفتن، دخترم را کلاسهای جورواجور بردن و تلاش و تقلا برای داشتن بچه‌ای متعادل با شخصیت اجتماعی سالم به چه دردی می‌خورد!!

پذیرش اینکه در واقع  بعد از این همه کسب اطلاعات مثل همان خانوم هستم برای من خیلی سخت بود و همیشه از آن روی گردان بودم. اما حالا فهمیده‌ام که من مصداق این آیه قرآنم

مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُواْ التَّوْرَئةَ ثمُ‏َّ لَمْ یحَْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یحَْمِلُ أَسْفَارَا...
کسانی که مکلف به تورات شدند ولی حق آن را ادا نکردند، مانند دراز گوشی هستند که کتابهایی حمل می‏کند...

 مثل خری که کتاب حمل می کند! بله من تمام مدت اطلاعات را با خودم حمل می‌کردم اما مرحله تبدیل شدن اطلاعات به آگاهی را طی نکرده‌ام. در واقع آگاهی یک مرتبه بالاتر از مطلع بودن است و من در همان پله مطلع بودن گیر کرده‌ام. گفتنش غمناک است اما در واقع من و آن خانوم هردوتایمان ناآگاه هستیم و معلوم است که رفتارمان، تربیت بچه‌هایمان و بقیه چیزهایمان کمابیش شبیه هم باشد! حالا دارم سعی می‌کنم دانسته‌هایم را که این همه سال روی کولم بار شده را در زندگیم به کار ببرم و در واقع تبدیل به آگاهی کنم آگاهی که کیفیت زندگی مرا عوض می‌کند و مرا از کسی که آن آگاهی ندارد متمایز می‌کند.

من می‌دانم  عصبانیت یعنی آتش کشیدن به همه خوبی‌ها، من می‌دانم هر کس از غر شنیدن و ناله شنیدن بیزار است من می‌دانم سرزنش کردن شعله‌ای است که هر رابطه‌ای را می‌سوزاند، من می‌دانم مقایسه کردن دو نفر با هم تحقیر به بار می‌آورد و تحقیر مثل خوره شخصیت اجتماعی آدم را (فرق نمی‌کند کوچک باشد یا بزرگ) از بین می‌برد، اما در رفتار با فرزندم و با همسرم سالهای سال هیچ کدام را به کار نبرده‌ام. حالا هم که شروع کرده‌ام باید صبر زیادی داشته باشم تا اول خرابیهای سابق را آباد کنم و بعد بروم سراغ قسمتهای جدید.

 

از این به بعد با خودم قرار گذاشته‌ام اگر کتابی می‌خوانم، فیلمی می‌بینم یا کلاسی می‌روم باید سعی کنم قبل و بعدم با هم تفاوت کند. یعنی اگر کتابی درباره رفتار با بچه‌ها می‌خوانم حتما باید رفتارم بعد از آن تغییر کند و جاهایی از کتاب که با آن موافقم را در زندگیم به کار ببندم و اگر  عملی نکردم سراغ کتاب بعدی نروم. در مورد کتابهای دیگر و کلا اطلاعات دیگر هم با خودم قرار گذاشته‌ هر کتاب، هر فیلم و هر تجربه جدیدی را که بتواند کیفیت زندگی من را بهبود ببخشد می‌پذیرم در غیر این صورت با شهامت رهایش می‌کنم و وقت و انرژیم را برای کار بهتری می‌گذارم. در واقع مرحله جدیدی را آغاز کرده‌ام که روی کیفیت زندگیم تمرکز کنم و آن را بهبود ببخشم.